عکس میرزا قاسمی
دستپخت مادرم

میرزا قاسمی دستپخت مادرم

۳ هفته پیش
صدای چرخ های سبد خرید مادر که تا میدان تره بار می‌رود و برمیگردد !
سبزیجات تازه ای که به میان کشوها میخزند !
بازی دستهای مادر میان پیمانه های برنج و لوبیاپلوی قرمز!
بوی کته که میپیچد گویی زنگ پایان کارهای آشپزخانه میخورد!
خوب خداروشکر، مادر استراحت می‌کند 🥰
اما نه ! قهرمان بانوی زندگی من دوباره رقصی دیگر را آغاز می‌کند .
از اتاقی به اتاقی دیگر خرامان می‌رود و نظم می آفریند
ساعت حوالی ۲ بعداز ظهر ربعی کمتر است !
خوب خداروشکر ، مادر استراحت می‌کند 🥰
اما نه ! باز با قربان صدقه های پی در پی اش برای من و خواهر‌وبرادرم سفره پهن می‌کند .
بعد از غذا ، همه به خواب میرویم
خوب خداروشکر مادر استراحت می‌کند 🥰
اما نه !شیرزن قصه های امروز من ، شروع به بافتن قالیچه می‌کند که با قِران به قِرانِ آن کمک خرج خانه است و آبروی پدر را سنگین تر می‌کند .
کارش که تمام می‌شود پاسی از شب گذشته !
خوب خداروشکر ، مادر استراحت می‌کند 🥰
اما نه ! مادر هنوز هم میان سلولهای خانه میچرخد!
حالا بزرگ شده ام
اما مادر دیگر نمیدود !
مادر پاهایش جانی برای دویدن ندارد !
اما زبانش هنوز میچرخد به دعا برای من !
کاش همیشه که میگفتیم « میم مثل مادر » ، یکبار میگفتیم : « قاف مثل قامت خمیده مادر »
...